خلوتی با خودم



چند سال پیش هر چهارشنبه گازشو میگرفتم از سمت دیزین میرفتم چالوس، خدایی عجب منظره ای داره، برنامه ریزی کرده بودم که از ورودی هتل دیزین نان داغ میگرفتم جلوتر از یه لبنیاتی روستایی سر شیر و عسل می‌گرفتم و بین راه جلوی یه ویلا بساط صبحانه را ردیف، پس از صرف صبحانه یه خواب یکی دو ساعته و دوباره راهی شدن، تو راه هم ضبط ماشین داشت تو سر و کله خودش میزد، آهنگ من حصین برام ماندگار شد، هر وقت به این آهنگ گوش میدم آن حال و هوا بهم دست میده، عجب حال خوشی بود، چقدر زمان به سرعت در حال گذره . 


آخرین مطالب
آخرین جستجو ها